محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

فندق مامان حسام کوچولو

يه شب بد

عزيزم امشب دستم بريد خيلي وحشتناك. روي انگشت شصتم. اومدم همبرگر يخ زده رو با چاقو از هم جدا كنم چاقو فرو رفت توي دستم. وااااااااااااااااااااااااي دلم از حال رفت. به اندازه ي 10 تا بخيه بريده. اما دكتر برام چسب بخيه زده  انشالله كه خوب بشه اما گفته اصلا تكونش نده. دوستاي گلم من چند روزي براي استراحت مي رم خونه مامانم. ببخشيد اگه جوابتون رو نميدم. دعا كنيد دستم زودي خوب بشه.                       ...
19 دی 1392

مامان جونم تولدت مبارك

عزيزم امروز يعني 8 دي ماه تولد من بود. صبح الهام جون يكي از دوستاي دوره ي مدرسه م با دخمل گلش اومدن خونمون كه هم من خوشحال شدم هم شما. عصر هم با همديگه رفتيم خونه ي عمو علي روضه كه شما حسابي اونجا تركوندي و اذيتم كردي. بعد از روضه هم بابايي اومد دنبالمون و ما رو گذاشت خونه دايي حميد. ساعت 10 هم اومد دنبالمون و اومديم خونمون. بابايي يواشكي برام كيك و گل خريده بود كه من با ديدنش خيلي ذوق كردم و يه تولد مختصر 3 نفره گرفتيم. انشالله صبح زود ماماني اينا هم از كربلا ميان. حالا بگم از شيطنت هاي شما: وقتي از پله ها مي ري پايين دستت رو به نرده مي گيري يه وقتايي دستت رو محكم مي گيري به نرده و مدام مي گي ...
15 دی 1392

محمد پارسا پرواز كرد

عزيزم بهت تسليت ميگم محمد پارسا(نوه ي عمو حسين و عمو علي) بر اثر عارضه ي قلبي دردي كه از لحظه ي تولد با اون دست و پنجه نرم مي كرد، در سن 6 سال و 3 ماهگي، به سوي خدا پرواز كرد.                     محمد پارساي مهربان   هرچند پریدن برایت زود بود   حالا که فرشته ای شده ای در دل آسمان   برای دل پدر و مادرت دعا کن   من که با شنیدن پروازت   احساس می کنم تمام دنیا را بر روی قلبم گذاشته اند   وای به حال.... عزيزم از خدا بخواه آن صبری را که به زینب داد به مادرت هدیه دهد   ...
2 دی 1392

سمنو پزون عمو علي

خوشگلم امسال  عمو علي سمنو نذر داشتن شب دوم ماه صفر نذرشون رو ادا كردن. برنامه شون با روضه هاي ماماني يكي شده بود منم يه پام خونه ي ماماني بود يه پام خونه ي عمو اينا. شما هم بيشتر خونه خاله اعظم بودي . شب براي ريشه صاف كردن رفتيم همه سراغ تو رو مي گرفتن. ساعت 11 بود كه با امين آورديمت خونه ي عمو. تا ساعت 2 اونجا بوديم. و شما هم توي بغل دايي جواد(برادر زن عمو) بودي. و به كارهاشون نظارت مي كردي . صبح هم فتيم خونه ماماني تا يه كم كمك ماماني بكنيم از اونجا دوباره برگشتيم خونه ي  عمو.بعد از ناهار برگشتيم خونه ي ماماني. روضه كه تموم شد من رفتم خونه ي عمو و شما رفتي خونه ي خاله. خاله اعظم رو مجبور كرده بودي تا برات پ...
2 دی 1392

يلدا

             ماماني سلام عزيزم امسال برات خيلي برنامه داشتم مي خواستم برات يه شب يلدايي 3 نفره اما خاطره انگيز بسازم. اما نشد. محمد پارسا با پروازش همه چي رو خراب كرد اصلا دل و دماغ انجام اين كارها رو نداشتم. ببخش انشالله سال ديگه جبران مي كنم. راستي ماماني و بابا جون شكري امروز ظهر رفتن كربلا. 1دقيقه يه شب معمولي رو به يلدا تبديل مي كنه. عمرتون سرشار از اين دقيقه ها             ...
1 دی 1392
1